خاطرهي من از صداي فندك زيپو
لااقل ده سالي بود كه اون صدا رو نشنيده بودم. داشتم سركلاس كامپيوترم رو آماده ميكردم تا تدريس رو شروع كنم كه اون صدا اومد و يهو همه جور حسّاي عجيب و غريب رو با خودش آورد. جالب اين بود كه موضوع كلاس اون روز صابون، جنسيت و سيگار بود، يعني تاريخ فرهنگي تبليغات! و اون لحظه لااقل براي من يه لحظهي فرهنگي به حساب ميومد. تو همين لحظه بود كه اون صداي آشنا، متفاوت و پر از معني و خاطرات خوب وبد شروع شد.
چِلق . . . چِلق . . . چِلق . . .